به نام آفریدگار عاشق

    

سلام

سلام به حسینم و همه شما

سلام آقایی خوبم،الان نیمه شبه تو هم نیستی.

باز هم بی خوابی زده به سرم ،شاید وقتی اینارو می خونی صبح باشه و من در خواب.

امشب رفتم به وبلاگت سر زدم دیدم آپ کردی وقتی خوندم کمی خجالت کشیدم

آخه تا حالا هیچ کس اینقدر مهربان نبوده با من.

دلم می خواست جواب مهربانی هاتو بدم ولی چون به خودم قول دادم تو اون دوتا وبلاگ

دیگه در مورد عشق چیزی ننویسم دیدم نمی تونم.دراز کشیده بودم که یه چیزی به فکرم افتاد

بلند شدم اومدم سراغ کامپیوتر و با خودم گفتم:چرا ما هم وبلاگ عاشقانه مشترک نداشته باشم

نمی دونم از این کارم خوشت میاد یا نه،قول می دم اگه نخواستی وبلاگ رو حذف کنم.

رو آدرس خیلی فکر کردم چون به آدی تو خیلی علاقه دارم و گفتم معنیش هم خیلی خوبه آدرس

اونو انتخاب کردم،عنوان هم داری می بینی،اما طریقه ورود و بقیه رو برات اف می ذارم.

حالا نوبتی هم باشه نوبته دلمه،با اینکه مدت زیادی از آشنایمون نمی گذره،ولی ذره ذره

وجودم به بودن در کناره تو عادت کرده،با این که خیلی از هم دوریم ولی حس می کنم

هر لحظه کنار منی،می ترسم می ترسم از عشق،خوب می دونی که یه بار طمع تلخ شکست

در عشق کشیدم،نمی دونی چقدر سخته به خاطر یه عشق دروغ همه با طعنه و کنایه باهات

حرف بزنم،شاید بگی منظور؟اینارو گفتم تا بدونی ازت می خوام تا زمانی نفسم در بدنم جاری

هست کنارم باشی،و خوب می دونم خواهی بود،به جون خودن که برام از همه چیز تو این دنیای

پوچ با ارزش بهت قول می دم منم تا آخرین لحظه ممکن کنارت بمونم،می دونی چرا؟چون دیوانه ور

دوست دارم

فدای آقایی خوبم الهام